نیلاینیلای، تا این لحظه: 4 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

نیلای ماه نورانی ام

لبخندت مرا تا اوووج مهربانی ها می رساند

#۲۰۰روزگی_نیلای

سلام من امروز ۲۰۰ روزه شدم مامان و آبجی نهال بازم خونه رو برام اتلیه کرده بودن با امکانات خاص خودشون نیلای قشنگمون عزیزم ۲۰۰ روزگیت خییلی مبارکه من سنین او اللریوی ییرم نازلی بالام نیلای قشنگم مهربون مامان...اینروزا یه کم بی حوصله هستی و کم غذا شدی... و این باعث شده که منم دلم بگیره... همه اش هم به خاطر درد دندوناته... ان شاء الله زودتر مرواریدات بیان تا حالمون خوووب بشه اینم کادوی خاله آذر مامان مهدیس ... خیلی مبارکه گلم همیشه شاد و خوشحال باشی و فقط دلت بخنده تا صورت قشنگت لبخندی بمووونه ...
23 شهريور 1399

۶ماه و نیمه💗

دیروز خودم یه قاچ گوجه رو از تو سفره برداشتم تا مامان بیاد از دستم بگیره لیسش زدم صبح حساسیت داده بدنم چجوری بگم گشنمه خب... خودم سفره رو پیدا کردم دیگه راهشو یاد گرفتم اینجا مامان میگه کپی بچگیای خودمی ...
22 شهريور 1399

عجیب بلا شده ای

عجیییب بلا شده ای... دیگه یاد گرفتی بگیری و بلند شی از جاهای بلند رد بشی و حتی دیروز دیگه جلوت رو نگرفتم دیدم از بلندی پله مانند آشپزخونه تونستی خودت برگردی ... از دیروز که زبون درآوردن رو هم یاد گرفتی و دیگه زبونت تو نمیره حالا هرکی زبونشو درمیاره تو هم تکرار میکنی قوربونت برم که سرت خورد به پایه مبل و قرمز شد اینروزا ابجی که میره مدرسه کلی دلتنگی و بی قراری میکنی وقتی بر میگرده اونقدر ذوق میکنی که نگو... من فدای اون آبجی دوست داشتنات اینم سر صبحی کارتون دیدن شماست... کارتون مورد علاقه تون.... توییرلی ووها اون بالشم باید...
19 شهريور 1399

آغاز هفته هفت ماهگی💗

درست همین یه ساعت پیش ... خودتم ذوق کردی قوربون خنده های شیرینت ازینکه تونستی خودت از حالت دراز کش بلند شی و پاشی بشینی کلی خوشحالی داشتی همونجا با گوشه ی رو فرشی بازی میکردی که یهویی دستتو گرفتی به جا نونی و بلند شدی نشستی... الهی مامان قوربونت بره... ابجی نهال بهم گفت مامان ببین خودش برگشته نشسته مبارکه عزیزم دیگه قشنگ چهار دست و پا میری راحت میشینی ... ماه‌ششم ماه خیلی پر تلاشی بود برات سلامت باشی مهربونم اینجا صبح ابجی حوله سرشو گداشته بود رو سر تو تو هم کیف میکردی با همدیگه رفتیم وسایل مدرسه نهال رو خریدیم تا اگه خدا بخواد فردا بره برای بازگشایی به امید خدا... خدایا به خودت سپردیم از دیرو...
14 شهريور 1399

ششماهه ی کربلا☘

ششماهه ی من به یاد شش ماهه ی کربلا قبول باشه نیلای جانم... علی اصغر نگهدارت عزیزم 🤱🤱🤱 برایت آرزوی سلامتی و محبت و عشق و سربلندی میکنم ☘☘☘...
9 شهريور 1399

کوهنورد کی بودی توووو...

بمونه به یادگار از هفتم شهریور سال ۹۹... از اولین تجربه کوه رفتن نیلای بالام یک جمعه ی عالی برای نیلای خوشگلم بالای کوه عینالی که از بغل آبجی زهرا و داداش مرتضی پایین‌نمیومد... فدات بشم کوهنورد کوچولوی من این پست رو که الان‌میزارم شنبه است و روز تاسوعا دیروز جمعه بود و با خانواده رفتیم کوه و بابا از صبح پیشمون بود و شما نیلای خانوم خوشگل اونقدر با بابا اول کوه گردش کردی و بعدش هم هی حیاط و کوچه و بیرون... خلاصه دیگه مگه از دیروز از بغل بابا میای پاییین... اووووه تا میبینیش میپری بغلش و کشون کشون میفهمونی که ببرم بیرون... خیلی ناز و شیطون شدی... درسته این عکس تاره... ولی کلی خاط...
9 شهريور 1399

ششماهه ی قشنگم

در ششمین روز از ششمین ماه سال تو شش ماهه شدی... شش ماهه ی قشنگم نیم سالگیت مبارک جاااان مادر نیلای قشنگم نیم سالگیت خیییلی خییلی مبارک باشه عزیزم به وقت ششم شهریور ۹۹...
9 شهريور 1399

سیب و نیلای

اولین سیبی که نیلای در دستانش میگیرد... چقدر با ولع دوست داشتی گازش بزنی پوست یه طرفشو کمی برداشتم قوربون اون زرنگیات برم که همونجا رو چسبیده بودی و لیس میزدی... دیدم خیلی خوشت میاد یه کمیشو ریز رنده کردم با آبش که عاشقش بودی کمی خوردی... نوشش جووونت ... نیلای مامان از اولین روروئک سوار شدن هایت.... البته اولش رو سه شنبه خونه آجان گداشتیمت تو روروئک و آوردیمش خونه... چقدرم میخندی و شادی توش... ولی ده دیقه بیشتر فعلا نمیخام بمونی اونجا... اینم بمونه به یادگار از یهویی شام خوردن و شب نشینی پارکیمون... واای چقدر دلتنگیم... امروز برای نیلای سوپ آب مرغ پختم حس کردم خوشش اومده... خداروشکر ...
1 شهريور 1399
1